نوشته شده توسط : shabgard

بگذار چشمت را به هم تا عشق را خوابش کنی

گاهی نگاهی کن به شب تا غرق مهتابش کنی

در پشت سد چشم من ظرفیتی پر می شود

یک رخنه با یک بغض کن تا موج و سیلابش کنی

تابنده ای و مهربان آنقدر ها که می توان

از شدت شرمندگی خورشید را آبش کنی

در پیش چشم آسمان گیسوی خود را تاب ده

تا مات و مبهوتش کنی، بی تاب بی تابش کنی

من.. تو.. عطش.. هرم نفس.. احساس.. شوق ما شدن

تو میتوانی صحنه را زیبا و جذابش کنی...

.

.

.

فرصت تمام است و عجب، راهی به جز این نیست که

در کنج قلب عاشقت معشوق را قابش کنی

باشد جواب عشق من نامهربانی کن ولی

ترسم که بین دلبران این رسم را بابش کنی!
 





:: موضوعات مرتبط: شعر , ,
:: بازدید از این مطلب : 1082
|
امتیاز مطلب : 87
|
تعداد امتیازدهندگان : 19
|
مجموع امتیاز : 19
تاریخ انتشار : 7 خرداد 1389 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
» بوسه
»
»
» کاش
»
»
» خداااااااا
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: