خداااااااا
نوشته شده توسط : shabgard

خدا چرا عاشق شدم من دیگه از دست این دل یه شب آروم ندارم

وای چرا تو این زمونه شدم قربونی عشق اسیر روزگارم

روزا چشمای نازش میشینه تو کتابام

شبا وقتی میخوابم میبینمش تو خوابام

براش نامه نوشتم قشنگ و عاشقونه

نوشتم با دو چشماش منو کرده دیوونه

خدا چرا عاشق شدم من دیگه از دست این دل یه شب آروم ندارم

وای چرا تو این زمونه شدم قربونی عشق اسیر روزگارم

روی پله های سنگی میشینم با تو بیدار

چشام رو تور ابرا سرم رو سنگ دیوار

براش آواز میخونه لبای سر و بستم

میاد خورشید بازم من هنوز اینجا نشستم

خدا چرا عاشق شدم من دیگه از دست این دل یه شب آروم ندارم

وای چرا تو این زمونه شدم قربونی عشق اسیر روزگارم
 





:: موضوعات مرتبط: شعر , ,
:: بازدید از این مطلب : 1204
|
امتیاز مطلب : 110
|
تعداد امتیازدهندگان : 27
|
مجموع امتیاز : 27
تاریخ انتشار : 7 خرداد 1389 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
» بوسه
»
»
» کاش
»
»
» خداااااااا
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: