نوشته شده توسط : shabgard

می نویسم با نور

در هوایی از مهر

کاغذی از پر گلهای سپید

نه به یک بار و به ده بار،

که هزاران، شاید

می نهم در سبدی

از گل نیلوفر و احساس دلم

می سپارم

به دل قاصدکی تا برساند به دلت
تا بدانی 

دل من

غرق تمنای نگاه تو هنوز 

می نویسد شب و روز:

« خوب نازنین من 

از همیشه تا هنوز

دوستت می دارم!...»
 



:: موضوعات مرتبط: دلنوشته , ,
:: بازدید از این مطلب : 1049
|
امتیاز مطلب : 87
|
تعداد امتیازدهندگان : 27
|
مجموع امتیاز : 27
تاریخ انتشار : 7 خرداد 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : shabgard

دوستت دارم به پاکی و معصومیت بی پایان چشمانت

دوستت دارم به تمام وسعت آسمان پروانه های قلبت

دوستت دارم و می پرستم آن چیزی را که می پرستی

دوستت دارم به خاطر کسانی که دوستت دارند

دوستت دارم نه به خاطر خودم بلکه فقط برای خودت

دوستت دارم با تمام خنده ها و گریه هایت

دوستت دارم تا دوستم بداری

دوستت دارم به اندازه داستان بی پایان لیلی و مجنون های دنیا

دوستت دارم به حرمت قلب پاکت
 



:: موضوعات مرتبط: دلنوشته , ,
:: بازدید از این مطلب : 1031
|
امتیاز مطلب : 86
|
تعداد امتیازدهندگان : 25
|
مجموع امتیاز : 25
تاریخ انتشار : 7 خرداد 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : shabgard

بیایید با جهان

آشتی دوستانه ای داشته باشیم

آن وقت ، کارها آسان می شود

دیگر از رنج های زندگی نمی خروشیم

و اگر دردی ریشه در جان ما گرفت ؛

بی قراری نمی کنیم

که آدم بی درد نمی بیند و

نمی داند و خوش خوشان می گذرد،

وقتی راهی به دل دوست داشته باشیم

دیگر از بال و پر شکسته مان هم شکوه

نداریم

باید با زمزمه ی درون زندگی

آشنا شد

آن وقت می شود ، ناله های دل زخمگین را

زیر یک لبخند بی آواز

پنهان کرد
 



:: موضوعات مرتبط: دلنوشته , ,
:: بازدید از این مطلب : 989
|
امتیاز مطلب : 43
|
تعداد امتیازدهندگان : 15
|
مجموع امتیاز : 15
تاریخ انتشار : 6 خرداد 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : shabgard

به ساعت نگاه میکنم ...

حرکتی تناوبی ...

ثانیه ها ... آرام ... در گذرند ...

و زمان ... می رود ...

و زندگی را می برد ...

و من ... ساعت هاست ... متوقف شده ام ...

به فردا می اندیشم ...

شاید ...

دوباره جاری شوم ...
 



:: موضوعات مرتبط: دلنوشته , ,
:: بازدید از این مطلب : 878
|
امتیاز مطلب : 54
|
تعداد امتیازدهندگان : 18
|
مجموع امتیاز : 18
تاریخ انتشار : 6 خرداد 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : shabgard


تازه فهمیدم که حرف زدن خیلی سخته ... باید خیلی بدونی ... تا بتونی حرف بزنی ... حرفایی که ... دلی رو بدست بیاره ... لبخندی رو بر لبی جاری کنه ... یه دل شکسته رو شاد کنه ... و یه آدم بی تفاوت رو به تامل وا داره ... و من ... هنوز ... به این درجه نرسیدم ...
 



:: موضوعات مرتبط: دلنوشته , ,
:: بازدید از این مطلب : 849
|
امتیاز مطلب : 57
|
تعداد امتیازدهندگان : 18
|
مجموع امتیاز : 18
تاریخ انتشار : 6 خرداد 1389 | نظرات ()

صفحه قبل 1 صفحه بعد