دلم برات تنگ شده
نوشته شده توسط : shabgard

خواب دیدم از تو دور شدم وای که عجب خواب بدی

گفتم بیا با هم بریم گفتی که راهو بلدی

هرچی صدات کردم نرو اما به جایی نرسید

یکی یه جا فریاد می زد دیوونه از قفس پرید

صبح که رسید بیدار شدم دیدم یه نامه روی در

نوشتی بودی که سلام مدتیو میرم سفر

بغضی نشست توی گلوم خوابم یا این حقیقته

بازم صدات کردم ولی دیدم سکوت جوابته

گفتم که شاید این سفر تموم میشه همین روزا

دوباره باز می بینمش چه خوش خیال بودم خدا

ساعت و لحظه هام گذشت چشمام به کوچه خیره بود

من منتظر بودم بیاد خیلی دلم تنگ شده بود

روزا مثل دیوونه ها پرسه زنون تو کوچه ها

شبا یه گوشه از اتاق گریه های بی صدا

مثل همون خواب سیاه رفتو منو تنها گذاشت

گفتنه این قصهء تلخ ارزش خوندنو که داشت





:: بازدید از این مطلب : 959
|
امتیاز مطلب : 80
|
تعداد امتیازدهندگان : 19
|
مجموع امتیاز : 19
تاریخ انتشار : 27 ارديبهشت 1389 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: