نوشته شده توسط : shabgard

می نویسم با نور

در هوایی از مهر

کاغذی از پر گلهای سپید

نه به یک بار و به ده بار،

که هزاران، شاید

می نهم در سبدی

از گل نیلوفر و احساس دلم

می سپارم

به دل قاصدکی تا برساند به دلت
تا بدانی 

دل من

غرق تمنای نگاه تو هنوز 

می نویسد شب و روز:

« خوب نازنین من 

از همیشه تا هنوز

دوستت می دارم!...»
 



:: موضوعات مرتبط: دلنوشته , ,
:: بازدید از این مطلب : 1043
|
امتیاز مطلب : 82
|
تعداد امتیازدهندگان : 26
|
مجموع امتیاز : 26
تاریخ انتشار : 7 خرداد 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : shabgard

دوستت دارم به پاکی و معصومیت بی پایان چشمانت

دوستت دارم به تمام وسعت آسمان پروانه های قلبت

دوستت دارم و می پرستم آن چیزی را که می پرستی

دوستت دارم به خاطر کسانی که دوستت دارند

دوستت دارم نه به خاطر خودم بلکه فقط برای خودت

دوستت دارم با تمام خنده ها و گریه هایت

دوستت دارم تا دوستم بداری

دوستت دارم به اندازه داستان بی پایان لیلی و مجنون های دنیا

دوستت دارم به حرمت قلب پاکت
 



:: موضوعات مرتبط: دلنوشته , ,
:: بازدید از این مطلب : 1025
|
امتیاز مطلب : 81
|
تعداد امتیازدهندگان : 24
|
مجموع امتیاز : 24
تاریخ انتشار : 7 خرداد 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : shabgard

خدا چرا عاشق شدم من دیگه از دست این دل یه شب آروم ندارم

وای چرا تو این زمونه شدم قربونی عشق اسیر روزگارم

روزا چشمای نازش میشینه تو کتابام

شبا وقتی میخوابم میبینمش تو خوابام

براش نامه نوشتم قشنگ و عاشقونه

نوشتم با دو چشماش منو کرده دیوونه

خدا چرا عاشق شدم من دیگه از دست این دل یه شب آروم ندارم

وای چرا تو این زمونه شدم قربونی عشق اسیر روزگارم

روی پله های سنگی میشینم با تو بیدار

چشام رو تور ابرا سرم رو سنگ دیوار

براش آواز میخونه لبای سر و بستم

میاد خورشید بازم من هنوز اینجا نشستم

خدا چرا عاشق شدم من دیگه از دست این دل یه شب آروم ندارم

وای چرا تو این زمونه شدم قربونی عشق اسیر روزگارم
 



:: موضوعات مرتبط: شعر , ,
:: بازدید از این مطلب : 1133
|
امتیاز مطلب : 50
|
تعداد امتیازدهندگان : 15
|
مجموع امتیاز : 15
تاریخ انتشار : 7 خرداد 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : shabgard

پیدا نکند راه به قلبت تردید

دراینکه منم همان که با عشق رسید

آتشکده ی محبتم پیشکشت

ناقوس کلیسای وجودت جاوید
 



:: موضوعات مرتبط: شعر , ,
:: بازدید از این مطلب : 753
|
امتیاز مطلب : 35
|
تعداد امتیازدهندگان : 9
|
مجموع امتیاز : 9
تاریخ انتشار : 7 خرداد 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : shabgard

بگذار چشمت را به هم تا عشق را خوابش کنی

گاهی نگاهی کن به شب تا غرق مهتابش کنی

در پشت سد چشم من ظرفیتی پر می شود

یک رخنه با یک بغض کن تا موج و سیلابش کنی

تابنده ای و مهربان آنقدر ها که می توان

از شدت شرمندگی خورشید را آبش کنی

در پیش چشم آسمان گیسوی خود را تاب ده

تا مات و مبهوتش کنی، بی تاب بی تابش کنی

من.. تو.. عطش.. هرم نفس.. احساس.. شوق ما شدن

تو میتوانی صحنه را زیبا و جذابش کنی...

.

.

.

فرصت تمام است و عجب، راهی به جز این نیست که

در کنج قلب عاشقت معشوق را قابش کنی

باشد جواب عشق من نامهربانی کن ولی

ترسم که بین دلبران این رسم را بابش کنی!
 



:: موضوعات مرتبط: شعر , ,
:: بازدید از این مطلب : 1017
|
امتیاز مطلب : 27
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7
تاریخ انتشار : 7 خرداد 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : shabgard

ای کاش انیس و یار و همدم باشند

یک عمر به راز عشق محرم باشند

ای شعر! چه میشود که تا آخر عمر

یک شاعر و یک شاعره با هم باشند!
 



:: موضوعات مرتبط: شعر , ,
:: بازدید از این مطلب : 1118
|
امتیاز مطلب : 47
|
تعداد امتیازدهندگان : 17
|
مجموع امتیاز : 17
تاریخ انتشار : 7 خرداد 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : shabgard

پایان خوش چشم براهی شده ام

غرق لحظات دلبخواهی شده ام

امشب وسط حیاط تنهایی خویش

در حوض تماشای تو ماهی شده ام
 



:: موضوعات مرتبط: شعر , ,
:: بازدید از این مطلب : 743
|
امتیاز مطلب : 46
|
تعداد امتیازدهندگان : 12
|
مجموع امتیاز : 12
تاریخ انتشار : 6 خرداد 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : shabgard

بگردم دورت و سیرت بگردم

اسیـــر دست زنجیرت بگردم

چه میشد میشدم یک قاب چوبی؟

که عمری دور تصویرت بگردم
 



:: موضوعات مرتبط: شعر , ,
:: بازدید از این مطلب : 754
|
امتیاز مطلب : 32
|
تعداد امتیازدهندگان : 10
|
مجموع امتیاز : 10
تاریخ انتشار : 6 خرداد 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : shabgard

سس احساسهای ساده بــــــودم

سر میز دلــــــت آماده بــــــــــــودم

دو پرس از بوسه های آبــــــــــدارت

لبانت را سفارش داده بـــــــــــودم
 



:: موضوعات مرتبط: شعر , ,
:: بازدید از این مطلب : 1056
|
امتیاز مطلب : 34
|
تعداد امتیازدهندگان : 11
|
مجموع امتیاز : 11
تاریخ انتشار : 6 خرداد 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : shabgard

بیایید با جهان

آشتی دوستانه ای داشته باشیم

آن وقت ، کارها آسان می شود

دیگر از رنج های زندگی نمی خروشیم

و اگر دردی ریشه در جان ما گرفت ؛

بی قراری نمی کنیم

که آدم بی درد نمی بیند و

نمی داند و خوش خوشان می گذرد،

وقتی راهی به دل دوست داشته باشیم

دیگر از بال و پر شکسته مان هم شکوه

نداریم

باید با زمزمه ی درون زندگی

آشنا شد

آن وقت می شود ، ناله های دل زخمگین را

زیر یک لبخند بی آواز

پنهان کرد
 



:: موضوعات مرتبط: دلنوشته , ,
:: بازدید از این مطلب : 982
|
امتیاز مطلب : 43
|
تعداد امتیازدهندگان : 15
|
مجموع امتیاز : 15
تاریخ انتشار : 6 خرداد 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : shabgard

به ساعت نگاه میکنم ...

حرکتی تناوبی ...

ثانیه ها ... آرام ... در گذرند ...

و زمان ... می رود ...

و زندگی را می برد ...

و من ... ساعت هاست ... متوقف شده ام ...

به فردا می اندیشم ...

شاید ...

دوباره جاری شوم ...
 



:: موضوعات مرتبط: دلنوشته , ,
:: بازدید از این مطلب : 872
|
امتیاز مطلب : 54
|
تعداد امتیازدهندگان : 18
|
مجموع امتیاز : 18
تاریخ انتشار : 6 خرداد 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : shabgard


تازه فهمیدم که حرف زدن خیلی سخته ... باید خیلی بدونی ... تا بتونی حرف بزنی ... حرفایی که ... دلی رو بدست بیاره ... لبخندی رو بر لبی جاری کنه ... یه دل شکسته رو شاد کنه ... و یه آدم بی تفاوت رو به تامل وا داره ... و من ... هنوز ... به این درجه نرسیدم ...
 



:: موضوعات مرتبط: دلنوشته , ,
:: بازدید از این مطلب : 842
|
امتیاز مطلب : 57
|
تعداد امتیازدهندگان : 18
|
مجموع امتیاز : 18
تاریخ انتشار : 6 خرداد 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : shabgard
اگر مانده بودی تورا تا به عرش خدا میرساندم

اگر مانده بودی تورا تا دل قصه ها میكشاندم

مانده بودی اگر نازنینم زندگی رنگ و بوی دگر داشت

این شب سرد و غمگین با وجود تو رنگ سحر داشت

با تو این مرغك پر شكسته مانده بودی اگر بال و پر داشت

با تو بیمی نبودش زطوفان مانده بودی اگر همسفر داشت

با تو و عشق تو زنده بودم بعد تو من خودم هم نبودم

بهترین شعر هستی رو با تو مانده بودی اگر می سرودم



:: بازدید از این مطلب : 960
|
امتیاز مطلب : 33
|
تعداد امتیازدهندگان : 12
|
مجموع امتیاز : 12
تاریخ انتشار : 27 ارديبهشت 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : shabgard

 

دوست دارم تا بدانم بی قراری یا که نه ؟!

  باز هم در سینه ات اندوه داری یا که نه ؟!

  بعد من گلبرگهای خنده ات آیا شکفت ؟

  نقش گل را بر لبانت می نگاری یا که نه ؟!

  گاه گاهی روی کاغذ ها و دفترهای من

  اشکها را یادگاری می گذاری یا که نه ؟!

  درد های کهنه تنهاییت آرام شد ؟

  مثل من این روزها در انتظاری یا که نه ؟!

  روزهای عمرما هم پوچ شد چندین بهار

  رفتن پائیز ها را می شماری یا که نه ؟!

  خوب گفتی ! این غزل از جنس چشمان تو نیست 

  طاقت زخم غزلها را ٬ داری یا که نه ... !!!

 




:: بازدید از این مطلب : 915
|
امتیاز مطلب : 26
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 8
تاریخ انتشار : 27 ارديبهشت 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : shabgard

تا انتهای حضور رفتم

سکوت در هوا معلق بود

در زدم..........

قفل ها به استقبالم آمدند

گفتند :

دیر آمدی غریبه!!!!!!!!!



:: بازدید از این مطلب : 875
|
امتیاز مطلب : 32
|
تعداد امتیازدهندگان : 12
|
مجموع امتیاز : 12
تاریخ انتشار : 27 ارديبهشت 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : shabgard



:: بازدید از این مطلب : 857
|
امتیاز مطلب : 21
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 8
تاریخ انتشار : 27 ارديبهشت 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : shabgard

خواب دیدم از تو دور شدم وای که عجب خواب بدی

گفتم بیا با هم بریم گفتی که راهو بلدی

هرچی صدات کردم نرو اما به جایی نرسید

یکی یه جا فریاد می زد دیوونه از قفس پرید

صبح که رسید بیدار شدم دیدم یه نامه روی در

نوشتی بودی که سلام مدتیو میرم سفر

بغضی نشست توی گلوم خوابم یا این حقیقته

بازم صدات کردم ولی دیدم سکوت جوابته

گفتم که شاید این سفر تموم میشه همین روزا

دوباره باز می بینمش چه خوش خیال بودم خدا

ساعت و لحظه هام گذشت چشمام به کوچه خیره بود

من منتظر بودم بیاد خیلی دلم تنگ شده بود

روزا مثل دیوونه ها پرسه زنون تو کوچه ها

شبا یه گوشه از اتاق گریه های بی صدا

مثل همون خواب سیاه رفتو منو تنها گذاشت

گفتنه این قصهء تلخ ارزش خوندنو که داشت



:: بازدید از این مطلب : 890
|
امتیاز مطلب : 25
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 8
تاریخ انتشار : 27 ارديبهشت 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : shabgard
              

عشق تو مرده تو دلم خودتو باعثش شدی

رفتی تا با رقیب من میگن که عاشقش شدی

میگن که مثل دیوونه ها همش پی نگاهشی

میگن واسه داشتن اون پر از نیازو خواهشی

خیال نکن عاشقته پات میمونه دیوونته

اومده خوش باشه باهات دو روزی هم پیمونته



:: بازدید از این مطلب : 1097
|
امتیاز مطلب : 24
|
تعداد امتیازدهندگان : 9
|
مجموع امتیاز : 9
تاریخ انتشار : 27 ارديبهشت 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : shabgard


چشمانت را برای زندگی می خواهم اسمت را برای دلخوشی می خوانم

دلت را برای عاشقی می خواهم صدایت را برای شادابی می شنوم

دستت را برای نوازش و پایت را برای همراهی می خواهم

عطرت را برایمستی می بویم خیالت را برای پرواز می خواهم

 و خودت را نیز برای پرستش
 



:: بازدید از این مطلب : 954
|
امتیاز مطلب : 29
|
تعداد امتیازدهندگان : 10
|
مجموع امتیاز : 10
تاریخ انتشار : 27 ارديبهشت 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : shabgard

کودک نجوا کرد:خدایا با من صحبت کن و یک چکاوک درچمنزار آواز خواند ولی کودک نشنید

پس کودک فریاد زد:خدایا با من صحبت کن!و آذرخش در آسمان غرید ولی کودک متوجه نشد

کودک فریاد زد :خدایا یک معجزه به من نشان بده و یک زندگی متولد شد ولی کودک نفهمید

کودک در نا امیدی گریه کرد و گفت: خدایا مرا لمس کن و بگذار تو را بشناسم،پس خدا نزد کودک آمد و او را لمس کرد

ولی کودک بالهای پروانه را شکست و در حالی که خدا را درک نکرده بود از آنجا دور شد
 



:: بازدید از این مطلب : 986
|
امتیاز مطلب : 42
|
تعداد امتیازدهندگان : 13
|
مجموع امتیاز : 13
تاریخ انتشار : 27 ارديبهشت 1389 | نظرات ()

صفحه قبل 1 صفحه بعد